و من بیدار ...
ومن دل عاشقی دارم ...
ومن سرکرده عیاران
حلقه می کند زمان...
میبندد از بودن ها
راستی تا به کی میسابد مسگر روزگار
سیمای من هنوز از آتش دی ها اندود است
بگو بگوکمی قلعش را اضافه کند
من سیاهی تمام دنیا را در خود جا داده ام
داغم همی کن اما دربرابر آتش روزگار دی هیچ
بگو بگوضربه ای به پشتم سهمگین زند
یادم باشد که آتش عشق نه دل می گذارد نه جان ...
م.ن
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.